جدول جو
جدول جو

معنی پی تیا - جستجوی لغت در جدول جو

پی تیا
پی تی، یونانیان کاهنۀ آپولو را در دلفی پی تیا می خواندند، کاهنۀ مزبور نخست از دوشیزگان انتخاب میشد ولی چندی بعد او را از میان زنان پنجاه ساله برگزیدند، پی تیا را مخصوصاً از میان زنان فقیر و بی اطلاع و گم نام دلفی انتخاب می کردند و همیشه عقیدۀ خدایان در باب هرامری بواسطۀ او استفسار میشد بدین طریق که پی تیا نزدیک گودالی که از آن دود کندر و عطریات متصاعد بود میایستاد و برگ غار در دهان میجوید، سپس در وی اضطراب و هیجانی که به گمان یونانیان ناشی از توجه خدایان بود پدید می آمد و کلماتی ادا میکرد که کهنه ثبت میکردند و آن کلمات را از جانب خدایان پنداشته کار می بستند، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ صص 467 - 468)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی ریا
تصویر بی ریا
کسی که دورویی و ظاهرسازی نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
بی شرم، بی آزرم، گستاخ
فرهنگ فارسی عمید
نام نهری است در سوئد که از کوه کولن سرچشمه گیرد و بطرف جنوب شرقی جاری شود و بوتینا را بشکافد و پس از طی 350هزار گز در نزدیکی قصبه ای بهمین اسم داخل خلیج بوتینا گردد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام زنی غیبگوی در معبد دلف، رجوع به پی تیا و ایران باستان ج 1 ص 272 و 665 و 667 و 749 و 781 و ج 2 ص 1214 و 1226 و 1227 شود)
لغت نامه دهخدا
دیزی کوچک، دیزی، تیره (در تداول مردم قزوین)، آبگوشت
پیچّی، (در تداول مردم قزوین)، لقمه، پیته
لغت نامه دهخدا
دوست دامن و این دو فیلسوف از پیروان طریقۀ فیثاغورس بودند، وقتی جبار سرقوسه، دنیس جوان بکشتن پی تیاس فرمان داد و پی تیاس درخواست که او را زمان دهند تابموطن خود رود و کارهای بازماندگان خویش را سامان دهد و دوست وی دامن ملتزم گردید بجای وی در بند ماندتا اگر پی تیاس در موعد مقرر بازنگشت بجای او کشته شود، دنیس این تمنی بپذیرفت و پی تیاس برفت در ساعت معهود آنگاه که دامن را بجای پی تیاس کشتن میخواستند پی تیاس از راه برسید و دنیس را از مشاهدۀ این حد از صداقت رقت آمد و فرمان خویش نقض کرد و از آنان درخواست تا در این دوستی ذات البین او را نیز بعنوان ثالثی بپذیرند لکن آن دو از قبول این تقاضا سر باز زدند
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر گیا
تصویر پر گیا
پر از گیاه گیاه ناک پر نبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی پیش
تصویر پی پیش
دوم در حق بازی کردن بعد از پیش
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پی ریزد ظنکه اساس و بنیادنهد، متصل پیوسته یک ریز پیاپی پی ریزگفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تعقیب کننده دنبال گیرنده، آنکه رد پای کسی را دنبال کند رد زناثر شناس: چون سرافه بن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود، اصرار ورزنده مصر، مداوم دنباله دار: درین راه کوششهای پی گیری از طرف دانشمندان بعمل می آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیستیل
تصویر پیستیل
فرانسوی مادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی ریت
تصویر پی ریت
ترکیب فلز و گوگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ریا
تصویر بی ریا
راستباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا تیل
تصویر پا تیل
دیگ مسی دهان گشاد که ته آن گرد است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
بستاخ گستاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گیر
تصویر پی گیر
دنبال کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی آیی
تصویر پی آیی
ترتیب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
Indecent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
indécent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پشت سر، پس عقب
فرهنگ گویش مازندرانی
درپوش یا درزگیر پارچه ای، پیوسته، پیاپی، پشت هم
فرهنگ گویش مازندرانی
پای برهنه
فرهنگ گویش مازندرانی
پابرهنه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
indecente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
ไม่เหมาะสม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
onfatsoenlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
indecente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
unanständig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
indecente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
不体面的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
nieprzyzwoity
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
непристойний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
неприличный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی حیا
تصویر بی حیا
tidak sopan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی